پنج شنبه 9 مرداد 1393 |
مشت می کوبم بر در
پنجه میسایم بر پنجره ها
من دچار خفقانم
خفقان ...
من به تنگ آمده ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم. آی آی با شما هستم این درها را باز کنید
من به دنبال فضائی میگردم
لب بامی...
سرکوهی...
دل صحرائی...
که در آنجا نفسی تازه کنم
می خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم به شما هم برسد
من هوارم را سر خواهم داد
چاره ی درد مرا باید این داد کند
از شما خفته ی چند
چه کسی میاد با من فریاد کند
نظرات شما عزیزان:
اره دیگه گاهی ادم اینجوری میشه
وقت خواب است و دلم پیش تو سرگردان است
شب بخیر ، ای نفست شرح پریشانی من
ماه پیشانی من ، دلبر بارانی من ... !!
مرسی مرتضی
طفلی ملت !!!
نویسنده : مامان شایان
|