،،، نمــــکـدون ،،،

بعضیا هستن اصن نمیشه دوسشون نداشت !

مثلا خودم  

ازتون دعوت میکنم ادامه مطلبم برین جالبه

خرو

توی مارپله ی زندگی،

مهره نباش که هر چی گفتن بگی باشه،

تاس باش که هر چی گفتی بگن باشه !

چندتا نظر توپ بفرست بیاد!!

بعد مدتها از بین این سریالای مزخرف  تلوزیونی آوای باران تنها سریالی بود که نشستم دنبال کردم

یکی از شخصیت باران خیلی خوشم اومد یکی از اون آفرین با اون گره روسریش (خخخخ)

البته ناگفته نمونه شکیب ( مهران احمدی)  هم خیلی زیبا نقشش رو بازی کرد

چهار دانشجو شب امتحان به جای درس خواندن به مهمونی وخوش گذرونی رفته بودند و هیچ آمادگی امتحانشون رو نداشتند.

روز امتحان به فکر چاره افتادند وحقه ای سوارکردند

به این صورت که سر و رو شون رو کثیف کردند ومقداری هم با پاره کردن لباس هاشون در ظاهرشون تغییراتی بوجود آوردند.


سپس عزم رفتن به دانشگاه نمودند ویک راست به پیش استاد رفتند.

مسئله رو با استاد اینطور مطرح کردند:

که دیشب به یک مراسم عروسی خارج ازشهر رفته بودند و در راه برگشت از شانس بد یکی از لاستیک های ماشین پنچر میشه و اونا با هزار زحمت و هل دادن ماشین به یه جایی رسوندنش واین بوده که به آمادگی لازم برای امتحان نرسیدند کلی از اینها اصرار و از استاد انکار، آخر سر قرار میشه سه روز دیگه یک امتحان اختصاصی برای این ۴ نفرازطرف استاد برگزار بشه،

آنها هم بشکن زنان از این موفقیت بزرگ، سه روز تمام به درس خوندن مشغول میشن و روز امتحان با اعتماد به نفس بالا به اتاق استاد میرن تا اعلام آمادگی خودشون رو ابراز کنند

استاد عنوان می کنه بدلیل خاص بودن و خارج از نوبت بودن این امتحان باید هر کدوم از دانشجوها توی یک کلاس بنشینند و امتحان بدن که آنها به خاطر داشتن وقت کافی وآمادگی لازم با کمال میل قبول می کنند.

امتحان حاوی دو سوال و بارم بندی از نمره بیست بود:

۱ ) نام و نام خانوادگی؟ ۲ نمره

۲ ) کدام لاستیک پنچر شده بود؟ ۱۸ نمره

الف) لاستیک سمت راست جلو
ب) لاستیک سمت چپ جلو
ج) لاستیک سمت راست عقب
د) لاستیک سمت چپ عقب

که مغزم به نبودنت پي نمي برد

میخواهم آنقدر بو بکشم تو را که ریه هایم پر شود از عطر تنت

که هوا داشته باشم برای نفس کشیدنم

وقتی کنارم نیستی

گرمایی باشم یا  سرمایی فرقی نمیکند  اما بین خودمان بماند

سرمایی میشوم وقتی پای آغوش تو در میان باشد . . .

اگه یه روز صاحب یه دختر بشی کدوم یکی رو میپسندی

 تو بانک بودم خانومه اومد گفت : آقا ببخشید یارانم رو میخواستم برداشت کنم

کارمند بانک : بریزم به حساب جاری تون ؟

خانومه : نععععع !

بریز به حساب خودم !

 ایشالله بمیره اون جاریم که بانک هم انقدر هواش رو داره

 مسئول بانک

ملت 

ممنون از محمد عزیز

میگم این روزا طرفدارای وبم زیاد شدن

دعا میکنم واسه شما هم از این اتفاقا بیفته

حالا به افتخار خودم و پسرم و وبلاگ خودتون ....

یه آهنگ از حامد پهلان ( بقول شایان ،حامد پهنا )

حالا دددددددددست بعدشم کمی رررررررررقص